جدول جو
جدول جو

معنی قان قان - جستجوی لغت در جدول جو

قان قان
ریشه کلمه خاقان است و آن مخفف قان قانات است و لقبی است مخصوص شاهان و بزرگان مغول، (النقود العربیه ص 134)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قاچ قاچ
تصویر قاچ قاچ
پاره پاره، چاک چاک، تکه تکه، ریش ریش، ریز ریز، تار تار، لخت لخت، شرحه شرحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاه قاه
تصویر قاه قاه
صدای خندۀ بلند، خنده با صدای بلند، قهقهه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سان سان
تصویر سان سان
حصه حصه، پاره پاره
فرهنگ فارسی عمید
دهی جزء دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین، در 59هزارگزی شمال باختر آوج و 51هزارگزی راه عمومی، در دامنه واقع و هوای آن معتدل است، 256 تن سکنه دارد، آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات، نخود، توتون چپق و عسل و شغل اهالی زراعت و قالی و جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، از اهل شاهسون بندادی در تابستان حدود این ده می آیند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اَ دِ)
دهی است از بخش اسفراین شهرستان بجنورد با 647تن سکنه. آب آن از قنات و رودخانه و محصول آن بنشن، پنبه و میوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ، بناگاه رسیدن سیل. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). یا بشتاب رفتن و دور گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). ناگاه سیل و خیل فروگرفتن کسی را. (تاج المصادر بیهقی) ، برآمدن شمشیر از نیام بدون کشیدن. یا نیام را پاره کردن و بیرون آمدن آن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). شمشیر از نیام و امعا از شکم بیرون آمدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). بیرون آمدن شمشیر از نیام بی کشیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
موضعی است بمدینه و آن محلی بوده که آب صحاری مدینه به آنجا جمع میشده است یعنی آب بطحان و عقیق و قناه. (از معجم البلدان یاقوت حموی)
لغت نامه دهخدا
جای نان، صندوق یا سبدی که نان در آن نهند، نان دانی، رجوع به ناندانی شود
لغت نامه دهخدا
خندیدن به آواز بلند را گویند، (برهان)، قهقهه، (حاشیۀ برهان دکتر معین) :
زده خنده بر روی خواهندگان
دهان زر از جودتو قاه قاه،
کمال الدین اسماعیل
لغت نامه دهخدا
پسر گون خان پسر اغزخان پسر قراخان اولین خان مشرق است، در زمان پادشاهی خاندان سیمجور آنها بسرزمین کنونی کوچانده شدند، (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 138)
لغت نامه دهخدا
خرگاه های قای قون حدی از حدود اقلیم ششم، در التفهیم آمده است:اقلیم ششم از خرگاه های قای قون آغازد و بر خرخیز و تخرغز بگذرد سوی زمین ترکمانان و پاراب ... (التفهیم ص 200)، رجوع به قای شود
لغت نامه دهخدا
نقل صوت خر، عرعر، عان عان
لغت نامه دهخدا
(قَ)
از دههای سرخس است. (معجم البلدان) (اللباب)
لغت نامه دهخدا
(قُذْ ذا قُذْ ذا)
کلمه ای که کودکان تازی در بازی گویند. قذّه قذّه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
گفتگوی بسیار، منازعه در گفتگو، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ارباً ارباً، قطعه قطعه، ترک ترک
لغت نامه دهخدا
ژان، دوک منتبلّو و مارشال فرانسه، مولد لکتور به سال 1769 میلادی وی در 1792 وارد فوج داوطلبان گردید و سه سال بعد درجۀ ژنرالی یافت، درلشکرکشی ناپلئون به مصر همراه بود و در کودتای ’18 برومر’ با بناپارت همراهی کرد و در منتبلو و مارنگو کسب شهرت کرد و ساراگس را به سال 1809 گرفت و در جنگ اسلینگ جراحت مهلکی برداشت و به سال 1809 درگذشت
لغت نامه دهخدا
حکایت صوت خر، عرعر، نهیق:
بترنم هجای من خوانی
سرد و ناخوش بود ترنم خر
چو به عان عان رسی فرومانی
ای مه عان عان خر نه عم عم خر (کذا)
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(قِ)
دهی است از دهستان صالح آباد شهرستان ایلام که در 5 هزارگزی باختر ایلام نزدیک راه شوسۀ ایلام به شاه آباد در دامنه واقع است. ناحیه ایست سردسیر و دارای 535 تن سکنه، آب آنجا از چشمه ها تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و مختصری برنج و توتون و ذرت و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری است. ساکنان آن از طایفۀ پنج ستون هستند و زمستان برای تعلیف احشام خود به مرز ایران و عراق و ارتفاعات کولک میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
نام پادشاه ماساژت هاست پادشاهان این مرز و بوم (صفحات طرف قفقاز) و پادشاه ارامنه از یک نژادند، این پادشاه گریگوار مبلّغ دین مسیح را به دم اسبی بسته و او را در کنار دریای شمال در جلگه ای ... رها کرد تا او هلاک شد، وی سپاه بزرگی فراهم آورد و بطرف رود کور رفت و در صفحات ارمنستان بقتل و غارت پرداخت، خسرو دوم پادشاه ارمنستان همین که از قصد سان سان آگاه شد فرار کرد و از خداوند استغاثه میکرد که آنها را از دست سان سان نجات دهد، در این حال واچه پسر وارتاواز قشون فراوانی تهیه کرد و با ماساژت ها بجنگ پرداخت تا اینکه سپاهیان واچه سر سان سان را بنزد پادشاه ارمنستان آوردند و او چون این سر را دید گریسته گفت: ’ای برادر تو از دودمان اشکانیان بودی’، (از ایران باستان ص 2615، 2616، 2617)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
از قرای مرو است. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
متفرق و پاشان و پراکنده و از هم جدا، (ناظم الاطباء)، دانه دانه،
- دان دان بیرون زدن، دانه ها بیرون آمدن بر اندام در بیماری سرخک و آبله مرغان و حصبه و جز آن
لغت نامه دهخدا
پاره پاره، قطعه قطعه و جزٔجزء، (ناظم الاطباء)، رجزع به سان شود
لغت نامه دهخدا
بر گرفته از قهقهه بنگرید به قهقهه و قهقاه حکایت آواز خنده قهقهه: سید میران قاه قاه خندید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاش قاش
تصویر قاش قاش
پاره پاره قطعه قطعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قال قال
تصویر قال قال
گفتگوی بسیار، منازعه در گفتگو
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی مغولی دیگ مسین ترکی پاتیل دیگ بزرگ دیگ مسین دیگ بزرگ که در آن چیزی طبخ کنند پاتیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانجان
تصویر قانجان
سنبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عان عان
تصویر عان عان
حکایت آواز خر عرعر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دان دان
تصویر دان دان
دانه دانه، پراکنده و از هم جدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاچ قاچ
تصویر قاچ قاچ
ترک ترک، قطعه قطعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاچ قاچ
تصویر قاچ قاچ
قطعه قطعه، ترک ترک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قازقان
تصویر قازقان
قازغان. قزقان. قزغان. خاژغان. غزغن. قازگان، دیگ بزرگ که در آن چیزی طبخ کنند، پاتیل
فرهنگ فارسی معین
لفظی که با بیان آن، ترتیب آغاز بازی بازیکنان مشخص می گردید
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای مرغ بعد از تخم گذاشتن، قرقر قرقر کردن
فرهنگ گویش مازندرانی